آب و آتش

نیش و نوش

آب و آتش

نیش و نوش

سهام تو سری خور

پدر دختر: خب شما مشغول به چه کاری هستید؟ 

 

پسر: کارگزار بورسم! 

 

پدر دختر: خودتون هم سهام دارین؟ 

 

پسر: نخیــــــــر! به بقیه می ندازم!

نظرات 4 + ارسال نظر
ماهی تنگ بلور چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:36 ب.ظ http://parcian.persianblog.ir/

چه بقال صادقی


دمش گرررررم
اگه من جای بابای دختر بودم حتما این آدمو به دامادی قبول می کردم! بخاطر صداقتش

بهنام چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:06 ب.ظ http://harfehesabi.blogsky.com/

خب بعدش چی شد؟

این پست مثل فیلم های اصغر فرهادیه!
مخاطب خودش باید آخرشو بسازه!
یا بخاطر صداقتش خوششون میاد یا بیرونش می کنن...دسته گلش هم پرت می کنن تو صورتش یه فش هم میزنن تنگش!!!

سارا پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:46 ق.ظ http://www.takelarzan.blogsky.com

بابا جرعتتتتتتتتت
ایول به این مرااااامممم

باید بخاطر صداقت بهش دختر بدن...والا...همه ی کارگزاران بورس همین طور با مرامن!

بهنام پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:34 ق.ظ http://harfehesabi.blogsky.com/

زرشکــــــــــــــــــــــ چه اصغر فرهادی هم شده واسه من حالا!
از قدیم گفتن آدم رو سگ بگیره جو نگیره!

حسود خان!
چیه؟ چش نداری ببینی پا تو کفش اصغری کردم؟ نه ببخشید فرهادی!
از اون قدیم نوشتت هم می گذرم...حسادت کورت کرده!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد