همچین میگن حرم امن الهی آدم فک میکنه سه طبقه بالاتر از بهشت!!!!
خبرگزاری فارس: حراست ستاد مکه مکرمه اعلام کرد: از آغاز عملیات حج امسال تا امروز 19 فقره سرقت شامل 23 هزار و 650 دلار، 7 میلیون و 120 هزار تومان و یکهزار و 90 ریال سعودی در مکه مکرمه از زائران بیتاللهالحرام صورت گرفته است.
حالا حجاج باید بخونن از بچه ها کی دزده؟
کی به نظرتون میگه:من من کله گنده
بچه که بودم، یه نوار کاستی بود که توش هی میخوند: «کی از گرگِ بدِ گـُـنده میترسه؟!؟»
امروز یهو پرت شدم توی اون قسمت از کودکیم... شاید 4 سالگی بود...
روزی شصت بار این نوار رو از اول تا آخر گوش میکردم!
فکر کنم بچه های پلاک جدید زیاد حوصله ی گوش کردن ندارن....
خانم همستر خریده،شوهرش برگشته میگه از وقتی همستر خریدی به من بی توجه شدی!!!!!!!
یعنی نیم ساعت تمام داشتم نگاشون میکردم
میگم باز برو شکر کن نگفته با همسترت رابطه داری
ببخشید یه توضیح:
تو قرن هفتم میلادی اعراب به ایران حمله کردن،قتل و غارت و ویرونی هم نتیجه اش بود و البته اسلام!!!
حالا ببخشید یه سوال:
اون عده از سربازای اعراب که تو جریان قتل و تجاوز زنها و بچه ها ،وغارتها(شما بخونید جهاد)کشته شدن میرن بهشت؟
هیچی بدتر از این نیست که دیوانه باشی و احساس کنی سالمی!
مردونگی فقط محتویات شلوارت نیست که موقع دعوا بکنیش تو دهن این و اون
چیزای دیگه هم هست،استفاده کن
یه وقتایی هست که آدم دستش میره طرف تلفن، که اون زنگی رو که گوشه ی سرش هست رو بزنه....
بعد آدم از صدای خودش خجالت می کشه... می ترسه....
بعد دوباره اون زنگه میره میشینه سر جاش، توی سر آدم.
دوهزار و خورده ایی سال پیش تخت جمشید ساختن،یه نفر درحال جنگ و دعوا و سلاح به دست نیست.
اونوقت تو تهران راه میری نصف نقاشیای دیواری عکس جنگ و بمب و تانک!!!
یعنی اگه توحش شاخ و دم داشت اینجا از آفریقا متنوع تر میشد
خدایا گاهی به خر فهم کردن بیشتر از به بینش رسوندن نیاز داریم.
مسئولین ما را خر فهم و آشنا به لغت استعفا بگردان
تی وی داره اذان پخش میکنه و قرآن؛دارم نگاه میکنم با دقت فراوان
میاد تی وی رو خاموش میکنه و میگه لازم نکرده ببینی
باز دنبال سوتی میگردی؟!!!!
نمیذارن آدم دو دقیقه معنوی بشه
هیچ وقت برای ورود به جمعی دستمال دستت نگیر
چون اگه چیزی وجود داشت قبلا لیسش میزدن،نیاز به دستمال تو نبود
من اولش دستم خیـــلی کوتاه بود... یعنی در واقع تنگ بود....
همین باعث شد که همسر و بچه هام منو ترک کنن... دیگه بدبختی و ناتوانی همه ی زندگیمو فرا گرفته بود....
تا اینکه با محصولات کمپانی "Longer Hand" آشنا شدم، و الان هم خیلی راضی ام!
امّا الان دیگه دستم خیلی دراز شده، و میتونم به مال ملّت هم دست درازی کنم.
Longer Hand اصل را فقط از نمایندگی های ما بخواهید....
(همراه با سی دی آموزش اختلاس از سیستم بانکی)
به سلامتی بالشت هایی که پناه اشک ها و صدا خفه کن گریه ها هستند...
گفتم غم تو دارم،گفتا غمت سر آید گفتم که ماه من شو،گفتا اگر بر آید
گفتم ز مهر ورزان رسم وفا بیاموز گفتا ز خوب رویان این کار کمتر آید
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم گفتا که شب روست او از راه دیگر آید
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید
گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید
گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید
گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد گفتا مگوی با کس تا وقت آن در آید
گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد گفتا خموش حافظ کین قصه هم سر آید
.........................................................................................
شما یادتون نمیاد اون وقتا عشاق محترم واسه هم غزل حافظ میخوندن،نه ساسی مانکن!!!
دقت کردید؟
آدم وقتی ایمیلش رو باز میکنه، ترجیح میده اوّل ایمیل هایی رو باز کنه که عنوان "No Subject" دارند، تا اونهایی که بالاشون نوشته "فوری، فوری، لطفاً اطلاع رسانی کنید"...
لااقل من که اینجوری ام.
این دخترایی که موهاشونو با یه گیره اندازه بالشت مینبدن، فک میکنن خوشگل میشن؟
والله مونده بودم تو قیافه ش
گفتم این یه آدمه که یه سر بهش وصل کردن؟یا یه سر که یه آدم ازش آویزیونه؟!!!!
۱- الهی خدا خفه ت نکنه (بکنه)!
۲- موش بخوردت از بس که نازی!
۳- الهی خدا به کمرت بزنه!
برگردان مضاعف:
۱- دعا میکنم خداوند موجب خفگی تو نشود (بشود)!
۲- به امید اینکه موش تو را بخورد، چون تو بسیار نازنین و دوست داشتنی هستی!
۳- دعا می کنم خداوند ضربه ای به کمر تو وارد کند!
تی وی داره قرآن پخش میکنه،آیه هایی که بهشتو توصیف میکنه
طبیعتو ایران خودمونو نشون میده،از توصیف آیات بهشت قشنگتره
خدایا بدو بدو یه وعده ی دیگه بده
مهرم حلال، جونم آزاد.
برگردان مضاعف:
من مبلغی را که قرار بود تو به من ببخشی تا بین ما مهر و محبت ایجاد شود از تو نمیگیرم، و تو هم در عوض، جانم را از من نگیر و بگذار جانم آزاد باشد.
مدتی ست توجهم به این موضوع جلب شده که وقتی قصد میکنی بعضی از جملات، مفاهیم و عبارتها را برای کسی که زبان شما را نمیفهمد، به زبان دیگری (مثل انگلیسی) ترجمه کنی، تازه متوجه بار معنایی و پیغامشون به شنونده میشی... حالا اگر همون جمله ها رو دوباره به فارسی ترجمه کنی، شاید بتونی از زاویه ی دیگه ای به پیغامشون نگاه کنی...
شاید علتش این باشه که شخصیت ما در زبان دوم ما، هنوز کودک تر از زبان مادریمون هست.. و ما به دلیل محدودتر بودن دامنه ی لغات ناچاریم از بیان ساده تری استفاده کنیم.
دنیا رو چه دیدی؟! شاید یک روز این کار تبدیل به روشی برای "رجوع به کودک درون" یا "جلوگیری از بازی با کلمات" شد!!
شاید همین حالا هم باشه و من نمیدونم!
فارغ از این مطالب، پیشنهاد میکنم شما هم این کار رو امتحان کنید.
از این پس، سعی میکنم، نمونه هایی از این برگردان مضاعف رو اینجا بنویسم. شاید بعضی از اونها جنبه ی شوخی به خودش بگیره و شاید جدّی باشه... در آینده مشخص خواهد شد.
با تشکر!
میگم به جا اینکه اول بری سراغ پنیر بگو چه سری چه دمی عجب پایی.....
اندازه روباه هم نیستی یعنی؟
مرد مسلمون از این درد اگه بمیره رواس
زمان بچگی ما هر وقت توی تلویزیون بادکنک نشون میداد، توی هوا بود، یه نخ بهش بسته شده بود و سر دیگه ی نخ توی دست بچه بود!
همیشه آرزو داشتم بادکنک من هم خودش بره بالا!
امروز توی مغازه، آرزوی بچگی خودمو توی دست یه بچه دیدم!
ولی بچه هه عین خیالش هم نبود که بادکنک، خودش رفته بالا!
از سفر به قزوین همین بس که من سالمم
از شوق و شعف چیز دیگه ایی نه به ذهنم میرسه نه دوس دارم در مورد چیزای دیگه حرف بزنم.
.
.
.
.
.
ادامه دار خواهد بود یحتمل
میگن هر مردی برای زنش نماد پهلوونه!
با این حساب
ما در ایران خودمون
سی و پنج میلیون پهلوون پنبه داریم!
مرگ با کسی تعارف نداره.
حتّی اگر مغز متفکر Apple باشی.
از "استیو جابز" که خلّاقتر نیستم... و مشهورتر....
یه روز باید همه چیزو، پول، موقعیت، عشق، فرزند، و در یک کلمه "زندگی" رو رها کنیم و بریم.
شگفتی زندگی همینه که چیزی که تو خلق می کنی، می تونه خیلی بیشتر از خودت زنده بمونه
خدا بیامرزه شوهرمو....
سرهنگ همیشه آینده نگر بود.... وقتی میومد خونه، دستش پر بود... درو با پاش وا میکرد....
دستش به کم نمی رفت.... چایی و برنج ده سالو یکجا می خرید....
سر هر سه تا بچه ی اولمون رفته بود جنوب، مأموریت... دوران حمله ی متفقین بود...سرش شلوغ بود... برو بیا داشت! همه از ریز و درشت جلوش پا می کوبیدن.....
بچه ی اولمون دختر شد! خانوم جان، مادر سرهنگ، با اینکه دلش پسر می خواست، ولی سنگ تموم گذاشت... جامو انداختن تو پنج دری! روم کشیدن لحاف زری! ...
بچه ی دوم و سوم هم دختر شد! .... خانوم جون بازم تحویلم گرفت ولی سرهنگ از غصّه ی پسردار نشدن دق کرد و مرد...
بعدِ سرهنگ 5 تای دیگه زاییدم.... پسر شدن! ... من موندم و یادگارهای سرهنگ... ولی خونواده ی سرهنگ دیگه تحویلم نگرفتن...
هنوزم نفهمیدم چرا....
نور به قبرت بباره سرهنگ... آینده نگر بودی.... دستت به کم نمی رفت.... کجایی که ببینی نوه های قد و نیم قدت توی ایوون عمارت دورمو گرفتن و از چایی ای که زمستون اون سال خریدی براشون دم کردم...
(یه کم از اندازه ی استاندارد مینیمال خارج شد! دستم به کم نمیره!)
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت....
حالا نمیدونم چرا فک میکنن من میخوام با ریاضت و این جنگولک بازی آ دوباره بخرمش
یه سنیدرلا هم نداریم،
پنجشنبه باهام بیاد مهمونی و برقصه،
12 شب هم شد سحرش باطل بشه،ببرمش خونه اش ور دل مامان جونش
چند روز پیش برای من اس ام اس اومده بود که دانشگاه "...." بدون کنکور دانشجوی کارشناسی میگیره.....
همون شب رفتم برای جذب هیئت علمی ثبت نام کنم، دیدم همون دانشگاه زیر مدرک دکترا برای هیئت علمی جذب نمیکنه!
به نظر میاد برای اینکه فارغ التحصیلان دکترای مملکت، بتونن شغلی داشته باشن، دانشگاه ها نیاز به جذب دانشجوی کارشناسی بدون کنکور دارن.
به سلامتیِ ناخن های از ته گوشت گرفته شده ی کارگران ایران زمین...
روزی که این شعر به خاطرم اومد، هی منتظر بودم که یه مناسبتی بشه که در وصف حال خودم بخونمش
"یار ما چون گیرد آغاز سماع ؛ قدسیان در عرش دست افشان کنند"
الان مدتها از اون روز گذشته....دیدم ممکنه حالا حالاها یار ما نگیرد آغاز سماع ... گفتم بنویسمش شاید به کار کسی اومد!
یارو رفته جلوی همه دنیا حرف زده،همه هم براش کف زدن،با اس را ئیل هم دست داده
بعـــــــــــــــــــد
ما اینجا براش همایشِ از بحر تا نهر گرفتیم!!!
یکی نیست بگه آقا تو برو بحر خودتو بچسب که نابودش کردی،نمیخواد نگران شلوار همسایت باشی!!
میدونستید اولین مینی مال نویس خدا بود؟
البته اونم مثل ماها همچین چیز مهمی نمیگفته:الف لام میم!!!!
خواستم بگم اونکه خدا بوده اینو گفته،پس از من توقع نداشته باشید.
..........................................................................................................
من اینجا مهمانم،با منت راهم دادن،ازم دعوت کردن.
برای اسمم خواستم چیزی که از قبل بوده رو انتخاب کنم،همچین ابهت هم داره،جوگیر شدم،خوشم اومد،در مورد جنسیت،دوتا گزینه بیشتر نداشت متاسفانه اگه نه حتما گزینه انتخابی همیشگی خودم:نامرد رو استفاده میکردم،اینایی که هست و شما میبیند همش یه نویسنده اس،ارتباط ده تا انگشت با کیبورد......بماند این حرفا،گفتم فردا پس فردا با هم آشنا در اومدیم نگید فلان فلان،
حرفایی که من میزنم کاملا از خورشید خانم مستقله،هیچ دخلی تو نظرات هم نداریم،
دوتا آدم هستیم با نظرات و روحیات کاملا متفاوت،خدا رو شکر در نهایت گرونی قبر هنوز جدا جدا دفنمون میکنن،این از مسئولیت حرفام که نگفته قبولش کردم.
روزی یه خط نوشتن این همه حرف نداشت،میدونم،فقط به احترام صاحبخونه خواستم بعضی چیزا رو بگم.
به سلامتی قلب های بی قرارِ بی صدا
اون هایی که خود را به در و دیوار سینه می کوبند
اما دم نمی زنند!
به سلامتی همه خونه های تک خوابه که با یک پرده میشه دو خوابه!
به سلامتی همه زن هایی که پارچه نخی های قرمزشون رو هزار بار می شستن
زیر آفتاب...دور از چشم همگان...خشک می کردند
به سلامتی خون زن های بی امکانات ایران زمین.